پرونده های قضایی همیشه منبع فوق العاده ای برای فیلم های سینمایی به حساب می آیند
بابک جوادی
پرونده های قضایی همیشه منبع فوق العاده ای برای فیلم های سینمایی به حساب می آیند چرا که بالقوه تمامی عناصر دراماتیک لازم برای خلق قصه ای جذاب را در خود داشته و تنها نویسنده ای خلاق باید آن را به فعل برساند. به همین خاطر هم هرساله با فیلم های زیادی مواجه می شویم که تیتر: براساس یک داستان واقعی بر پیشانی عنوان بندی آنها به چشم می خورد. گاه به اصل ماجرا وفادار بوده و گاه نیز تنها به برشی از آن اکتفا می کنند. در سال های اخیر، سینماگران ایرانی به این دسته قصه ها توجه بیشتری نشان داده و فیلم هایی را با کیفیت های متفاوت روانه پرده نقره ای کرده اند که یکی از آنها (ملاقات خصوصی) ساخته امید شمس است که این روزها در حال نمایش در سینماهای کشور است.
در پرده نخست فیلم که با توجه به مدت زمان نزدیک به دو ساعت آن کمی بیشتر از سایر آثار سینمای ایران طول می کشد، شخصیت های اصلی (پروانه و خانواده اش در کنار فرهاد) به خوبی معرفی شده و در نهایت نقطه عطف نخست رقم می خورد: جایی که فرهاد با پروانه ازدواج می کند. شمس و دو همکار فیلمنامه نویس اش در این بخش، عمده تمرکز خود را روی پروانه و خصوصیات درونی اش به عنوان قهرمان فیلم گذاشته و تماشاگران را به سمت او می کشانند. رابطه شکل گرفته میان پروانه و فرهاد در تماس های کوتاه تلفنی و پیام های ردوبدل شده، در فیلمی شکل گرفته براساس الگوهای ملودرام اتفاق تازه ای نیست. اما آنچه که به آن شکلی متفاوت بخشیده، حضور فرهاد در زندان است که انتخابی پرریسک از طرف پروانه به حساب می آید.
در پرده میانی کار که حجم زیادی از زمان آن را به خود اختصاص می دهد، قصه وارد فاز تازه ای شده و قهرمان خود را در یک بزنگاه قرار می دهد. یک برزخ تمام عیار که گریزی از آن نداشته و در نهایت به یک عطف درخشان ختم می شود. در این بخش، ظرافت های بیشتری در پرداخت شخصیت ها به کار رفته و لایه های دیگری از آنها پیش چشم مخاطب گشوده می شود که پروانه و فرهاد سهم بیشتری از ظرافت های ذکر شده را به خود اختصاص می دهند. پروانه همان دختر ساکت و آرام ملودرام های ایرانی است که در یک ماجرای عاطفی به ندای قلب اش گوش داده و ریسک بزرگی می کند که زندگی اش را تحت تاثیر قرار می دهد. فرهاد هم از آن دسته آدم هایی است که براساس یک اتفاق سروکارشان به زندان افتاده و به اضطلاح سابقه دار به حساب نمی آیند. در عین حال و بر اثر محیط، وجوه پررنگی از رنگ خاکستری پیدا کرده و ابعاد بیشتری نسبت به پروانه پیدا می کند. الباقی شخصیت ها، اغلب تیپ-شخصیت هایی هستند که گوشه و کنار داستان را پر کرده و آن را به جلو هل می دهند. برای مثال نیز می توان به ایرج پدر پروانه و برادر بزن بهادرش ایمان اشاره کرد. در عین حال اندک خرده داستان هایی را خلق می کنند که با توجه به تمرکز شمس روی قصه اصلی، کیفیت کاملا متوسطی دارند. از سوی دیگر باید به نکته ای کلیدی اشاره کرد که بسیاری از ملودرام های اجتماعی سینمای ایران از آن غافل هستند و آن چیزی جز کنشمندی قهرمان ها و فرارشان از تقدیرگرایی نیست. همین موضوع هم به پروانه و به ویژه فرهاد کیفیتی فوق العاده بخشیده و پرده پایانی ملاقات خصوصی را تماشایی تر کرده است.
امید شمس در بخش زندان تلاش کرده تا زندانی کاملا آشنا برای مخاطب سینمای ایران خلق کند و در این مسیر از کلیشه ها به اندازه بهره گرفته است. از شکل رابطه زندانی ها و جمع شدن عده ای گرد یکی از سابقه دارها تا وضعیت نابه سامان ایرج که رسما برای قلدرها پادویی می کند! در بیرون زندان، پروانه و خانواده اش را داریم که جایی در حومه شهر زندگی می کنند. در این بخش، رنگ ها متفاوت از فضای به شدت خاکستری و بی روح زندان بوده و رنگ های گرم همچون: سبز و قرمز خود را به رخ تماشاگر می کشانند. شمس در دکوپاژ فیلمنامه نیز ظرافت های زیادی به خرج داده و به عنوان یک فیلمساز فیلم اولی کاملا موفق نشان می دهد.
در عین حال در انتخاب بازیگران هم درست عمل کرده و بخش مهمی از موفقیت فیلم خود را از این مسیر رقم زده است. پریناز ایزدیار از آن دسته بازیگرهایی است که با توجه به میمیک چهره اش برای ایفای نقش درون گرا کاملا مناسب به نظر می رسد. به همین خاطر هم به خوبی در قالب شخصیت پروانه نشسته و آن را باورپذیر کرده است. در طرف دیگر، هوتن شکیبا مکمل خوبی برای ایزدیار بوده و شخصیت نه چندان پیچیده فرهاد را جان بخشیده است. در عین حال شیمی رابطه این دو هم خوب از کاردرآمده و یکی از مهمترین نقاط عطف ملاقات خصوصی به حساب می آید.