ماجراهای واقعی جذابیت فوق العاده ای برای روایت روی پرده نقره ای سینما دارند.
اتفاقی به شدت معمول در سینمای جهان که در سال های اخیر سینمای ایران نیز به سمت آن کشیده است. به ویژه حوادث سیاسی که ریشه در تاریخ معاصر کشور داشته و درونی ملتهب دارند. فیلم «بازی خونی» به کارگردانی حسین میرزامحمدی که در روز نخست جشنواره فیلم فجر برای اهالی رسانه به نمایش درآمد، یکی از آنها به حساب می آید. فیلمی که براساس یک ماجرای واقعی در زمستان سال شصت ساخته شده و پیش از این هم نمونه ای از آن را در فیلم ماهی سیاه کوچولو شاهد بوده ایم.
حمله تعدادی از اعضای اتحادیه کمونیست های ایران به جنگل های گیلان و مستقر شدن آنها در حوالی آمل برای به راه انداختن قیامی موسوم به سربداران، پایه فیلمنامه بازی خونی را شکل داده و آن را با تکیه بر شخصیت های متعددش پیش می برد. سکانس معرفی احمد به عنوان قهرمان فیلم خوب از آب درآمده و قصه خیلی زود به نقطه عطف نخست می رسد. فیلم هایی از این جنس عموما از ناحیه شخصیت پردازی لطمه خورده اند اما بازی خونی تا حدود زیادی از این آفت به دور مانده است. از احمد و رسول و خلیل تا ناصر و الهه و سعید در دو قطب خیر و شر، تیپ-شخصیت های خوبی به حساب آمده و قصه را به خوبی پیش می برند. فیلم یک نیمه میانی طولانی دارد که می توانست کوتاه تر از اینها بوده و تنش حاکم بر آن نیز بیشتر باشد. داستان فرعی عاشقانه ای هم با محوریت سعید و الهه شکل گرفته که با توجه به قرار گرفتن هر کدام در قطب های سیاسی مخالف، جذاب به نظر می رسد. میرزامحمدی در دومین ساخته سینمایی اش پیشرفتی چند پله ای نسبت به کت چرمی داشته و از این منظر بازی خونی کیفیت چشم نوازی دارد. به ویژه فیلمبرداری که نماهای متحرک خوبی با بهره گیری از استدی کم خلق شده است. ده دقیقه پایانی فیلم نیز خوب از کاردرآمده و تماشاگر را در بیم و امید نسبت به سرنوشت قهرمان های فیلم قرار می دهد.
به نظر می رسد که بازی خونی می تواند در چند رشته نامزد سیمرغ باشد. از میان بازیگران می توان به ارسطو خوش رزم در نقش احمد و سارا خاتمی در نقش الهه اشاره کرد که ظرایف زیادی در کارشان به چشم می خورد. در عین حال نمی توان به فیلمبرداری درخشان و نورپردازی شب فوق العاده آن اشاره نکرد که شایستگی دریافت سیمرغ هم دارد.