۰
plusresetminus
۲ سال پیش وقتی که آتیلا پسیانی برای همیشه چشمانش را بر این زندگی و هرآنچه در آن هست، بست، دوستدارانش تصور می‌کردند شاید این هم یکی از بازی‌های همیشگی او باشد چرا که او عاشق بازی بود و با همین عشق هم بود که نام گروهش را هم گروه تئاتر «بازی» گذاشته بود.
آخرین بازیگوشی آتیلا پسیانی

در دومین سالروز درگذشت آتیلا پسیانی مروری می‌کنیم بر دوره کودکی کودکی او؛ دوره‌ای که برای این هنرمند هرگز به پایان نرسید.
پسیانی اصالتا تُرک بود و پدر و مادرش جزو آذری‌های مهاجر بودند. او زاده تهران بود و در یک سالگی، پدرش را از دست داد. پدرش، هلال پسیانی گرچه خلبان بود و اهل پرواز، به همان میزان دوستدار هنر بود و هم او بود که همسرش جمیله شیخی را که ذوق و قریحه هنری داشت، به حضور در فضای هنر تشویق کرد و این چنین بود که بخش عمده‌ای از دوران کودکی آتیلا پسیانی در پشت صحنه تئاتر گذشت.
در روزگاری که بیشتر وقت کودکان به همبازی با بچه‌های کوچه و محله می‌گذشت، پسیانی با بچه‌های کوچه چندان سر دوستی نداشت، شاید به این دلیل که بازی‌هایش متفاوت بود. می‌خواست آنان را بنشاند و برایشان نمایش اجرا کند و احتمالاً حوصله بچه‌ها از این بازی‌ها سر می‌رفت.
در دنیای کودکی او، تخیل نقش پررنگی داشت. بچه‌ای بود بسیار رویا پرداز و همچنان هم رویا پرداز ماند. اولین تماشاگران نمایش‌های خانگی‌اش مداد رنگی‌هایش بودند، به آنها اسم و کاراکتر می‌داد، کنار هم ردیف‌شان می‌کرد و برایشان نمایش اجرا می‌کرد.
تئاترهایش را همچون پرنده‌ای تشبیه می‌کرد که یک بالش رویاست و بال دیگرش جادو و با همین نگرش بود که دوستدار رمان‌های آمریکای لاتین بود؛ داستان‌هایی که در آن جادو با واقعیت می‌آمیخت.
او هرگز از رویاپردازی دست نکشید و بسیاری از نمایش‌هایش حاصل خواب‌هایی است که می‌دید. به محض بیدار شدن، خواب‌هایی را که به یاد می‌آورد، یادداشت می‌کرد و از آنها برای اجرای نمایش‌هایش ایده می‌گرفت.
او در ۶۰ سالگی هم حس کودکی ۶ ساله را داشت با همان شیطنت، رهایی و سرزندگی.
علاقه پسیانی به تئاتر اما، ناگزیر بود چراکه در خانه آنها همیشه حرف تئاتر بود، تفریح‌شان تماشای تئاتر بود و تئاتر در تار و پود زندگی‌شان تنیده شده بود. با این حال وقتی در نوجوانی تصمیم گرفت حرفه تئاتر را برای آینده خود برگزیند، با مخالفت شدید مادرش روبرو شد.
او که در ۱۱ سالگی با دیدن نمایش «پژوهشی ژرف و سترگ و ...» نوشته عباس نعلبندیان و کار آربی اوانسیان به نوع خاصی از تئاتر علاقمند شد، به زودی با مخالفت شدید مادرش روبرو شد چرا که سبک مورد علاقه آتیلا در جبهه مخالف نمایش‌هایی بود که مادرش و دیگر همکارانش کار می‌کردند. با این همه در نوجوانی تصمیم گرفت به کارگاه نمایش برود که ماجرا به دفتر پهلبد، وزیر وقت فرهنگ و هنر هم کشید اما پسیانی در همان سنین نوجوانی به کارگاه نمایش رفت و در آن ماند.
بعدتر دیپلم طبیعی گرفت و با گرایش کارگردانی و بازیگری در دانشکده هنرهای زیبا درس تئاتر خواند.
او که از نوجوانی بچه‌های محله را به عنوان اولین تماشاگران نمایش‌هایش انتخاب کرده بود، در بزرگسالی نیز همین شیوه را ادامه داد و به رویاهایش وفادار ماند. برایش چندان اهمیتی نداشت که بخشی از تماشاگران، نمایش‌هایش را دوست نداشته باشند یا جامعه تئاتری به کار او به دیده دیگری بنگرد، برایش مهم این بود که به سبک و سیاق مورد علاقه خود کار کند و رویا و جادو را از آثارش کنار نگذارد.
عمرش چندان طولانی نبود با این همه از همین عمر هم بیشترین بهره را برد، به گونه‌ای که دوست داشت، زیست و این گونه بود که هرگز گله و شکایتی از چیزی نداشت. او بلد بود حق خود را از زندگی بگیرد و با همین نگاه، به اطرافیانش به دوستانش و به ویژه به جوان‌های دور و برش عشق انرژی و امید می‌بخشید. او شوق زندگی را در آنان زنده می‌کرد و برای همین هم بود که پس از درگذشتش این چنین متاثر شده بودند. جایی که او در زندگی‌شان داشت، با هیچ کس دیگری پر نمی‌شد.
حالا دو سال است که آتیلا پسیانی در کنار دیگر همکارانش در قطعه هنرمندان بهشت زهرا مشغول رویا بافی‌هایی از جنسی دیگر است. کسی چه می‌داند شاید او باز هم دوستانش را ردیف کرده باشد و برایشان نمایش‌هایی از جنس رویا و جادو اجرا کند.
  https://cinemaideal.ir/vdcf.0dtiw6djmgiaw.html
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

پربيننده ترين
آخرین عناوین