یکی از معدود سریال های متفاوت این روزها که به تازگی پخش آن از پلتفرم شیدا آغاز شده، «مو به مو» ساخته پرويز شهبازی است. سریالی که از همان سکانس نخست، متفاوت بودنش را به رخ کشیده و قصه مردی به نام منصور را روایت می کند که با تصمیم های غلط و بدبیاری هایش به یک بن بست کامل می رسد.
آشنایی با منصور به عنوان قهرمان سریال، در همین دو قسمت پخش شده به خوبی صورت گرفته و رگه های پررنگی از شکل شخصیت پردازی مینی مال مورد علاقه شهبازی در آن به چشم می خورد. منصور یک گود لوزر تمام عیار است که هم شرکت اش در حال ورشکستگی است و هم همسر دوم اش به حالت قهر از خانه رفته و فرزند خردسالش هم دردسر بیست و چهار ساعته اوست.
کابوس های تکرار شونده منصور، نقشی کلیدی در شکل گیری قصه داشته و ذهن تماشاگر را در مرز خیال و واقعیت معلق نگه می دارد. سرمایه گذاری منصور روی ایده پادرهوای دوستش که شکست آن از اول هم قابل تصور بوده، نقطه عطف خوبی را رقم می زند که تماشاگر را کنجکاو تماشای ادامه آن نگه می دارد.
گذشته از فیلمنامه، برگ برنده مو به مو خود پرویز شهبازی است. به عنوان یکی از استعدادهای دهه هشتاد سینمای ایران که همین دو قسمت سریالش پر از پلان های متفاوت است. از نماهای متحرک فرار منصور از دست طلبکارها در مرز خیال و حقیقت تا سکانس درخشان پایانی فیلم با قهرمان خیس از باران و همه چیز از کف رفته ای که پول داخل کیف اش را به زنی بدنام می بخشد!
شهبازی از آن دسته کارگردان هایی است که در بازی گرفتن از بازیگران خود مهارت داشته و از آن به عنوان عنصری کلیدی بهره می گیرد. کاری که در مو به مو نیز انجام داده و مهمترین آن انتخاب میرسعید مولویان برای شخصیت منصور است. مولویان از آن دسته بازیگرانی است که صرفا به اجرای آنچه که در فیلمنامه آمده اکتفا نکرده و با نقش کلنجار می رود تا آن را باورپذیرتر کند. او منصوری را خلق کرده که با نقش های پیشین اش متفاوت بوده و ریزه کاری هایی زیادی به خرج داده که کشف آن به تماشاگر لذت زیادی می بخشد.
«مو به مو» با توجه به دو قسمتی که از آن پخش شده، از هر جهت سریال متفاوتی به نظر می رسد که می تواند برای تماشاگر خسته از دو قطبی کمدی و پلیسی-معمایی، گزینه مناسبی باشد.